سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

استاد پیر از شاگرد غمگینش خواست تا مشتی نمک در لیوان آبی بریزد و سپس از ان بچشد.
سپس از او پرسید: چه مزه ای می داد؟
جوان گفت : وحشتناک بود
سپس استاد جوان خواست که دوباره قسمتی نمک بردارد اما این بار آن را در دریاچه ای بریزد و از آن بچشد.
پس از او پرسید : چه مزه ای می داد؟
جوان گفت : خوب . استاد گفت : نمک را احساس کردی ؟
جوان گفت : خیر
استاد در کنار شاگردش نشست ئپو دستان او را در دست خود گرفت و گفت : غم و ناراحتی زندگی مثل همین نمک می ماند نه کمتر و نه بیشتر .
مقدار غم و درد هیچ گاه کم و زیاد نمی شود همواره ثابت است اما مقداری که ما می چشیم با توجه به ظرفی که در آن قرارش می دهیم تغییر می کند پس هنگام فرا رسیدن درد و غم سعی کن تا ظرفیت را افزایش دهی .

لیوان بودن را کنار بگذار و دریاچه باش !

 

 


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


: منوي وبلاگ :


 بازديدهاي امروز:
17 بازديد
 بازديدهاي ديروز:
12 بازديد
 مجموع بازديدها:
61524 بازديد

 

 صفحه اصلي


 
پست الكترونيك
 
پارسي بلاگ
 
درباره من


: درباره خودم :
غم و نمک - یـــــــــــــــادبود

یا علی! لحظه ای که قراره اشهد و بخونم بیا مولا! لحظه ای که سخته جدا شدن روح از بدن بیا مولا! یا علی بیا که عشق ما فقط تویی!!!
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :

غم و نمک - یـــــــــــــــادبود

: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :


: جستجو در وبلاگ :


: پشتيباني :

 

 

 

*

جدیدترین قالب وبلاگ


خدمات وبلاگ نویسان جوان

*